كجايي مولاي من....
 
 
كجايي مولاي من....

روزی به قصد دانستن جای تو از همه پرسیدم: كجاست؟


زمین گفت: من هم منتظرم، هر چه می گردم نمی یابم.


آسمان گفت:چشمان من چنان بر زمین دوخته است، تا اگر آمد چكه چكه بسرایمش.



دریا گفت: هر روز به چشمان آسمان خیره ام، تا اگر آمد موج موج خبر آمدنش فریاد كنم.



درخت گفت: قد می كشم تا اگر آمد، برگ برگ راه آمدنش مهیا سازم.



و من به خود گفتم: كجاست؟

همه منتظرند، پس من هم می نویسم تا اگر آمد،



واژه واژه همه احساس حیات را برایش افشا كنم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
:: برچسب‌ها: <-TagName->
نویسنده : مسافر
تاریخ : چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:,